دُو لَخ شور doo lakh shoor

داستانی.مهدوی.خنده.کلبه های متفاوت و در کل:( دیدن نمایید و خودتون جزئیات رو ببینید.)

به حُکم چشمهایت می نویسم نامه ای دیگر دلم را درمیان نامه می پیچم پریشان تر پس ازنام قشنگت، می نویسم سطر اول را قفس، آتش، پرنده، یک گلو آوازو خاکستر میان برگ ماه، درانتهای نامه می پیچم برای دستهایت چوری و یک حلقه انگشتر دلم را درمیان نامه ام پچیده می یابی کنار نامه های دیگرت ، هرروز پشت در درآن خلوت که از ابرخیالت ماه می تابد تورا با سطرسطر نامه هایم میکشم دربر میان برگ ماه پیچیده تقدیم تو میدارم دوگلدان،شمعدانی، قالی و یک دسته نیلوفر ولی حس می کنم یک روز درغُربت دل عاشق دورازچشم تو می میرد کنار نامه ای آخر

[ چهار شنبه 1 آبان 1392برچسب:, ] [ 18:23 ] [ امیر عشق ]

[ ]

یه روز یه دختره یه پسره رو توخیابون می بینه…
خیلی ازش خوشش میاد…خلاصه هر کاری می کنه که دل پسره رو بدست بیاره ، پسره اعتنایی نمیکنه…
چرا؟؟؟ چون فکر میکنه همه دخترا مثه همن…
ازقصه ها شنیده بوده که دخترا بی وفان…
خلاصه می گذره سه چهار روز و پسره هم دل میده به دختره…خلاصه باهم دوس میشن و این دوستی می کشه تا یک سال ، دوسال ، سه سال ، چهار و پنج… همینطوری باهم بزرگ میشن…
خلاصه بعد از این همه سال که با هم دوست بودن ، پسره به دختره میگه : چقدردوستم داری؟؟؟
دختره با مکث زیاد میگه : فکرنکنم اندازه ای داشته باشه!
پسره میگه : مگه میشه آدم هیچ عشقشو دوس نداشته باشه؟؟؟
دختره میگه : نه…نه اینکه دوستت ندارم ، اندازه نداره…
دختره از پسره می پرسه : توچی؟؟؟تو چقدر منو دوس داری؟؟؟
پسره هم مکث زیاد میکنه ، میگه… میگه : خیلی دوستت دارم…بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی…
روزها میگذره…شب ها می گذره…پسره یه فکری به نظرش میرسه…میگه : میخوام این فکر رو عملی کنم…
می خواس عشق خودشو امتحان کنه…
تا اینکه یه روز میرسه بهش میگه…بهش میگه : من یه بیماری دارم که فکر نکنم تا چند روز دیگه بیشتر دووم بیارم…!
راستی اگه من بمیرم توچکار میکنی؟؟؟
دختره یه ذره اشک تو چشماش جمع میشه و میگه : این چه حرفیه میزنی؟؟؟دوس ندارم بشنوم…
خلاصه حرفو عوض میکنه و میگه : توچی؟؟؟ تو که بمیری ، منم میمیرم…فکرمی کنی خیلی ساده اس تنهایی بدون تو بودن؟؟؟
پسره میگه : نه… بگوحالا…
دختره میگه : نمی دونم چکارمی کنم ولی اگه من مردم چی؟؟؟
پسره بهش میگه : امتحانش مجانیه…!اگه تومردی بهت میگم چکار می کنم…
خلاصه اتفاق میفته پسره یه نقشه میکشه که یه قتل الکی رخ بده…
تا اینکه به ذهنش می رسه الکی خودشو به کشتن بده تا ببینه اون دختره چکارمیکنه…
خلاصه تشییع جنازه ای واسه پسره می گیرن و دفنش میکنن و پسره یه جا قایم میشه میبینه دختره فقط یه شاخه گل رز قرمز میاره میندازه ومیره…
تا اینکه میبینه واقعا اهمیتی بهش نداده…دختره با کس دیگه ای رفته…
خیلی غمگین شده بود…دنیاش خیلی بی رنگ شده بود…
تا اینکه بعد از چند روز دختره تصادف میکنه و میمیره…
دختره رو دفن میکنن…هیشکی سرمزارش نیس…
پسره با یه شاخه گل یاس سفید یا نه با یه دسته گل یاس سفید میاد سر قبر دختره بهش میگه:
اون لحظه بود که این سوالو ازم پرسیدی : اگه مردی چکار میکنم؟؟؟این کارو میکنم…تموم یاس های سفیدو با خون خودم قرمز میکنم…

 

منم کنارت میمیرم…

[ سه شنبه 30 مهر 1392برچسب:, ] [ 13:35 ] [ امیر عشق ]

[ ]

حکایت من حکایت کسی بود که عاشق دریا بود،اما قایق نداشت! دل باخته ی سفر بود،اما هم سفر نداشت! حکایت کسی بود که زجر کشید،اما ضجه نزد! زخم داشت،اما ننالید! گریه کرد،اما اشک نریخت! حکایت من حکایت کسی بود که پر از فریاد بود،اما سکوت کرد تا همه ی صداها رو بشنود...*** ﻣﻴﻠﻴﻮن ﻫﺎ و ﻣﻴﻠﻴﺎردﻫﺎ آدم ﺗﻮي اﻳﻦ دﻧﻴﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪو ﻫﻤﻪ ﺷﺎن ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺑﻲ ﺗﻮ زﻧﺪﮔﻲ ﮐﻨﻨﺪ ، آﺧﺮ ﻣﻦ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﭼﺮا ﻧﻤﻲ ﺗﻮاﻧﻢ ؟*** بگو با من چه كردى مهربانم , كه ابرى شد تمام آسمانم , بيا آتش بزن خاکسترم کن بدون تو نمیخواهم بمانم..*** ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎ ، روزﻫﺎ ، ﻣﺎﻫﻬﺎ ، ﺣﻘﯿﺮﺗﺮ از آﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ای ﺑﺮای از ﯾﺎد ﺑﺮدﻧﺖ باشند.*** زیباترین عکسها در تاریکترین اتاق ظاهر میشوند پس اگر در قسمت تاریک زندگیت قرار گرفتی،بدان خداوند میخواهد ازتو تصویری زیبا بسازد!!؟ *** *صبر كن سهراب ! گفته بودی قايقی خواهم ساخت !!! 
قايقت جا دارد..؟؟؟ 
من هم از همهمه اهل زمين دلگيرم...*** تو ضيافت سكوتم تو اگه قدم بذاري،مي بيني بي تو شكستم اما تو خبر نداري.

[ پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, ] [ 7:28 ] [ امیر عشق ]

[ ]

عشق آواز قشنگی ست که خدا می داند

 

سرنوشتی که مرا با تو به خود می خواند

 
 
 

گرچه از خویش گریزم به تو نزدیک شوم

 

گوش کن قلب من از دور تو را می خواند

 

 

*عاشـــــــــــقتم*

 

[ یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:, ] [ 19:34 ] [ امیر عشق ]

[ ]

[ یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:, ] [ 19:11 ] [ امیر عشق ]

[ ]

روزی حضرت موسی (ع)رو به بارگاه ملکوتی خداوند کرد و از درگاهش درخواست نمود:بار الها، می خواهم بدترین بنده ات را ببینم.

ندا آمد: صبح زود به در ورودی شهر برو. اولین کسی که از شهر خارج شد، او بدترین بنده ی من است.

حضرت موسی صبح روز بعد به در ورودی شهر رفت. پدری با فرزندش، اولین کسانی بودند که از شهر خارج شدند.

پس از بازگشت، رو به درگا خداوند کرد و ضمن تقدیم سپاس از اجابت خواسته اش، عرضه داشت: بار الها ، حال می خواهم بهترین بنده ات را ببینم.

ندا آمد: آخر شب به در ورودی شهر برو. آخرین نفری که وارد شهر شود، او بهترین بنده ی من است.

هنگامی که شب شد، حضرت موسی به در ورودی شهر رفت...

دید آخرین نفری که از در شهر وارد شد، همان پدر و فرزندش است! رو به درگاه خداوند، با تعجب و درماندگی عرضه داشت: خداوندا!چگونه ممکن است که بد ترین و بهترین بنده ات یک نفر باشد!؟

ندا آمد:

ای موسی، این بنده که صبح هنگام میخواست با فرزندش از در خارج شود، بدترین بنده ی من بود. اما... هنگامی که نگاه فرزندش به کوه های عظیم افتاد، از پدرش پرسید:بابا! بزرگ تر از این کوه ها چیست؟

پدر گفت:زمین.

فرزند پرسید: بزرگ تر از زمین چیست؟

پدر پاسخ داد: آسمان ها.

فرزند پرسید: بزرگ تر از آسمان ها چیست؟

پدر در حالی که به فرزندش نگاه می کرد، اشک از دیدگانش جاری شد و گفت:فرزندم. گناهان پدرت از آسمان ها نیز بزرگ تر است.

فرزند پرسید: پدر بزرگتر از گناهان تو چیست؟

پدر که دیگر طاقتش تمام شده بود، به ناگاه بغضش ترکید و گفت:عزیزم ، مهربانی و بخشندگی خدای بزرگ از تمام هرچه هست، بزرگتر و عظیم تر از هر چیزی.

[ شنبه 20 مهر 1392برچسب:, ] [ 9:33 ] [ امیر عشق ]

[ ]

 

 

[ جمعه 19 مهر 1392برچسب:, ] [ 22:41 ] [ امیر عشق ]

[ ]

[ پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:, ] [ 11:14 ] [ امیر عشق ]

[ ]

[ پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:, ] [ 11:10 ] [ امیر عشق ]

[ ]

یک : دوستت دارم ، نه به خاطر شخصیت تو ، بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام بودن با تو پیدا می کنم .

دو : هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود

سه : اگر کسی تو را آن گونه که می خواهی دوست ندارد ، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد .

چهار : دوست واقعی کسی است که دست های تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند .

پنج : بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید .

شش : هرگز لبخند را ترک نکن . حتی وقتی ناراحتی . چون هر کس ممکن است

عاشق لبخند تو شود .

هفت : تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی ، ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی .

هشت : هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند ، نگذران.

نه : شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را . به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر می توانی شکرگزار باشی .

ده : به چیزی که گذشت غم نخور ، به آن چه پس از آن آمد لبخند بزن .

یازده : همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند . با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش که به کسی که تو را آزرده دوباره اعتماد نکنی .

دوازده :خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می شناسی قبل از آن که شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد .

سیزده : زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار ، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, ] [ 23:9 ] [ امیر عشق ]

[ ]

 


شدم با چت اسیر و مبتلایش / شبا پیغام می دادم از برایش

به من می گفت هیجده ساله هستم / تو اسمت را بگو، من هاله هستم

بگفتم اسم من هم هست فرهاد / ز دست عاشقی صد داد و بیداد

بگفت هاله ز موهای کمندش / کمـــان ِابــروان ، قــد بلنــدش

بگفت چشمان من خیلی فریباست / ز صورت هم نگو البته زیباست

ندیده عاشق زارش شدم من / اسیرش گشته بیمارش شدم من

ز بس هرشب به او چت می نمودم / به او من کم کم عادت می نمودم

در او دیدم تمام آرزوهام / که باشد همسر و امید فردام

 


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, ] [ 10:14 ] [ امیر عشق ]

[ ]

 

پسر در حال دویدن...

زااااارت (صدای زمین خوردن)

رفیق پسر:...

**************************

دختر در حال راه رفتن... 

دوفففففففسک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)

رفیق دختر:...

 

برو ادامه مطلب.


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, ] [ 10:4 ] [ امیر عشق ]

[ ]

 

www.parsnaz.ir - مکالمه عاشقانه یک پسر و دختر!!

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید …
چرا مرا دوست داری …
چرا عاشقم هستی …
پسر گفت …
نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …
دختر گفت …
وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی ....
پسر گفت… 
واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم …
دختر گفت …
اثبات....
نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم …
شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد…
اما تو نمی توانی این کار را بکنی …
پسر گفت …


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, ] [ 9:43 ] [ امیر عشق ]

[ ]

بیشتر از سه ماه هیچ پستی نزاشتم. گفتم حالا بعد چن وقت که میخوام آپ کنم یه مطلب

 طنز بزارم امیدوارم کسایی که این مطلبو می خونن خوششون بیاد.

 

زن به شوهر میگه : ببینم حقوق این ماهت کجاس ؟؟؟؟؟


زن: بذار جیباتو بگردم! 




زن (در حالی که جیب پشت شلوار شوهرش رو چک می کنه) : پس کجا قایمش کردی ذلیل مرده؟! 

مرد (با گریه) : به خدا تو جیبام نیست!




زن: ای وای اونجا رو کیفم گذاشتیش! 

مرد: امون نمیدی بهت بگم که 




زن: مرسی عزیزم بیخود نیست من اینقدر دوستت دارم!

 

[ سه شنبه 16 مهر 1392برچسب:, ] [ 11:21 ] [ امیر عشق ]

[ ]

 

یه گل ساده هم خوبه برا هدیه. سعی کنین همدیگه رو تو این روز مبارک و خجسته خوشحال کنین. از طرف خودم  به مخاطب خاصم که ازم دوره.

عزیزم عاشقتم و عشق همچنان باقی است...


ادامه مطلب

[ دو شنبه 15 مهر 1392برچسب:, ] [ 12:35 ] [ امیر عشق ]

[ ]

 

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر،احمد تویسرکانی با اشاره به سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) اظهارداشت: به میمنت و مبارکی این روز بزرگ، امروز دوشنبه(15مهرماه) در هیچ دفتری طلاق ثبت نمی‌شود.

 

ان شاء الله اونهایی که ازدواج کردن خوشبخت بشن و اونهایی هم که هنوز مجردن 

بتونن یه همسر خوب پیدا کنن که شاخصه ی اصلیش «محبت به اهل بیت» باشه

 

 

 

 

 

 

 

[ دو شنبه 15 مهر 1392برچسب:, ] [ 12:25 ] [ امیر عشق ]

[ ]

انصاف نیست … دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی … و آنقدر بزرگ باشد … که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی …

[ شنبه 13 مهر 1392برچسب:, ] [ 9:47 ] [ امیر عشق ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه